به گزارش خبرگزاری مهر، جنگ ۱۲ روزه اخیر که در منطقه شعلهور شد، نقطه عطفی در تاریخ تحولات غرب آسیا به شمار میرود. این جنگ نه تنها آشکار کرد که رژیم صهیونیستی در برابر توان موشکی ایران و محور مقاومت تا چه اندازه آسیبپذیر است، بلکه پرده از اشتباهات محاسباتی آمریکا و تلآویو برداشت؛ اشتباهاتی که بر پایه اطلاعات نادرست و تحلیلهای وارونه شکل گرفتند و در نهایت به یک شکست راهبردی ختم شدند.
در هفتههای گذشته مجموعهای از مقالات تحلیلی در رسانههای غربی از جمله آنتی وار، یورو ایشیا ریویو، مودرن دیپلماسی، میدل ایست مانیتور و … منتشر شد که همگی بر یک نکته اساسی تأکید داشتند: آمریکا طی دو دهه اخیر بارها بازیچه اطلاعات ناقص و سیاسیشده و بر اساس همین دادههای معیوب وارد جنگهایی گردیده که نه پایان روشنی داشته و نه دستاورد واقعی. این چرخه معیوب بار دیگر در ماجرای جنگ ۱۲ روزه تکرار شد و نشان داد که ساختار تصمیمسازی در واشنگتن و تلآویو همچنان درگیر همان خطاهای دیرینه است.
یکی از مهمترین انتقاداتی که حتی کارشناسان غربی مطرح کردهاند، نقش اطلاعات نادرست در شکلگیری تصمیمهای امنیتی آمریکا است. نمونه تاریخی این مسئله حمله ۲۰۰۳ به عراق بود؛ جایی که بر اساس گزارشهای ساختگی احمد چلبی و گروه کنگره ملی عراق، دولت بوش متقاعد شد صدام حسین سلاح کشتار جمعی دارد. نتیجه این خطا جنگی ویرانگر بود که نه تنها هیچ سلاحی کشف نشد، بلکه تمام غرب آسیا را به آشوب کشید و هزینههای هنگفت مالی و انسانی بر دوش آمریکا گذاشت. امروز نیز در جنگ ۱۲ روزه همان الگو تکرار شد؛ آمریکا و رژیم صهیونیستی بر پایه اطلاعاتی تصمیم گرفتند که بیشتر ماهیتی سیاسی و مشکوک داشت تا واقعی. آنها تصور میکردند با یک حمله محدود و غافلگیرکننده قادر خواهند بود نظام ایران را سرنگون کنند، اما محاسباتشان از اساس غلط بود. توان موشکی ایران و همپیمانانش یا دستکم گرفته شده بود یا آنکه اطلاعاتی تحریفشده به تصمیمگیران ارائه شده بود که قدرت واقعی این جبهه را نشان نمیداد.
در این میان، نقش منافقین بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی تولید و انتقال اطلاعات تحریفشده پررنگ است. این گروه سالهاست که با ارائه گزارشهای گزینشی و اغلب خلاف واقع درباره ایران، تلاش کرده محافل سیاسی و رسانهای غرب را تحت تأثیر قرار دهد. آنان بارها اطلاعاتی جعلی درباره توان نظامی ایران منتشر کردند که هدف اصلیاش ترغیب آمریکا و رژیم صهیونیستی به تقابل سخت با تهران بود. این دادهها در واشنگتن به گونهای عرضه شد که ضرورت اقدام فوری علیه ایران را القا کند، در حالی که نه پشتوانه مستندی داشتند و نه واقعیت میدانی را بازتاب میدادند.
منافقین همچنین با صرف هزینههای کلان در آمریکا و اروپا توانستند بخشی از بدنه سیاسی را با خود همراه سازند. پیام محوری آنان ساده اما خطرناک بود: ایران باید با زور مهار شود. همین گزاره، همانند دوران احمد چلبی، بار دیگر به تصمیمسازیهای غلط منجر شد. اگر در سال ۲۰۰۳ احمد چلبی توانست با وعدههای توخالی و اطلاعات دروغین آمریکا را به جنگ تمامعیار علیه عراق بکشاند، منافقین نیز تلاش کردند چنین سناریویی را برای ایران بازتولید کنند. تفاوت اما در نتایج بود؛ چرا که این بار هزینه اشتباه محاسباتی نه تنها برای واشنگتن، بلکه برای زیرساختهای رژیم صهیونیستی نیز بسیار سنگین تمام شد و آنچه آنان بهعنوان برگ برنده میپنداشتند به نقطه ضعف راهبردی تبدیل گردید.
تحلیلگران غربی معتقدند آمریکا در دام الگوی تکراری جنگهای بیپایان گرفتار است. این الگو با آغاز درگیریها و امید به پیروزی سریع شروع میشود، سپس در نبود یک استراتژی خروج روشن ادامه مییابد و در نهایت با هزینههای مالی سرسامآور و از دست رفتن اعتماد عمومی به پایان میرسد. در جنگ ۱۲ روزه نیز این روند به شکلی آشکار دیده شد. رژیم صهیونیستی به پشتوانه حمایت آمریکا گمان میکرد که میتواند با یک ضربه برقآسا موازنه قوا را تغییر دهد، اما واقعیت میدان چیز دیگری بود. موشکهای ایران و مقاومت تا عمق خاک اسرائیل باریدند و زیرساختهای حیاتی این رژیم را فلج کردند، به گونهای که برای نخستین بار در تاریخ، عمق استراتژیک اسرائیل چنین بیدفاع باقی ماند.
اشتباه محاسباتی آمریکا و رژیم صهیونیستی هزینههای متعددی به همراه داشت. زیرساختهای نظامی و اقتصادی اسرائیل بهطور مستقیم هدف حملات دقیق قرار گرفتند و خسارتهای گستردهای بر جای گذاشتند. افکار عمومی در داخل اسرائیل به شدت متزلزل شد و موجی از بیاعتمادی نسبت به رهبران سیاسی و نظامی شکل گرفت. آمریکا نیز در این میدان بار دیگر به عنوان کشوری ظاهر شد که توانایی ارائه حمایت مؤثر ندارد و درگیر همان محاسبات غلط و جنگهای بیپایان است.
در چنین شرایطی، برخی از نویسندگان و تحلیلگران غربی به این نتیجه رسیدهاند که سیاست خارجی آمریکا نیازمند بازنگری اساسی است. همانگونه که نویسنده میدل ایست مانیتور تأکید کرده، به جای اتکا بر زور نظامی باید مردم و نیازهای واقعی جامعه در اولویت سیاستها قرار گیرند. اما واشنگتن همچنان در دام گروههایی چون منافقین و لابیهای جنگطلب گرفتار مانده و با روایتهای آنها تصمیم میگیرد. ادامه این روند نه تنها امنیتی برای آمریکا در غرب آسیا به همراه نخواهد داشت، بلکه منابع داخلی این کشور را نیز همچون گذشته در جنگهای بیثمر فرسوده خواهد کرد.
جنگ ۱۲ روزه بار دیگر نشان داد که اطلاعات غلط، محاسبات وارونه و نفوذ گروههای معاند چگونه میتواند آمریکا و متحدانش را به تصمیمهایی سوق دهد که نه تنها بیفایدهاند بلکه برای خود آنان هزینههای جبرانناپذیری به همراه دارد. منافقین در این میان همان نقشی را بازی کردند که گروههای تبعیدی عراق پیش از حمله ۲۰۰۳ ایفا کرده بودند؛ آنان با بهرهگیری از شبکههای لابیگری و تبلیغاتی خود کوشیدند آمریکا و رژیم صهیونیستی را به سمت تقابل نظامی با ایران بکشانند. نتیجه اما چیزی جز شکست راهبردی نبود: نابودی بخشی از زیرساختهای اسرائیل، افزایش توان بازدارندگی ایران و برملا شدن ضعف محاسباتی آمریکا در برابر افکار عمومی جهان. امروز بیش از هر زمان دیگر آشکار شده است که تکیه بر اطلاعات جعلی و روایتهای دشمنان ملت ایران، واشنگتن و تلآویو را به جای پیروزی، تنها به سمت فروپاشی اعتماد و شکستهای راهبردی سوق خواهد داد.