×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار اقتصاد

امروز : پنج شنبه, ۱۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴  .::.   برابر با : Thursday, 8 May , 2025  .::.  اخبار منتشر شده : 98 خبر
عامل جعل نام خلیج‌فارس و دیکته آن  به ترامپ کیست؟

به گزارش اقتصادآنلاین، روزنامه هم میهن نوشت:  اخبار نقل‌شده از استیو ویتکاف، نماینده ویژه ترامپ در خاورمیانه، و نیز توئیت منتسب به پسر ترامپ نیز جعلی بوده‌اند. خود ترامپ هم دیشب درباره این خبر پاسخ مشخصی نداد و عملا موضوع را معلق گذاشت.

بنابراین، تا این لحظه ما با یک خبر غیررسمی اما تکذیب‌نشده مواجه هستیم که اگر رسمیت یابد و در جریان سفر ترامپ جامه عمل بپوشد، می‌تواند خشت‌های دیوار نوساز، کوتاه و البته، سست و لرزان اعتماد میان دو کشور را فروپاشد و تعاملات تازه‌ شکل‌گرفته میان تهران-واشنگتن را بار دیگر به ورطه تقابل و تخاصم اندازد. 
این شایعه غیررسمی، حتی اگر به واقعیت نپیوندد؛ نشانه آشکار و بارزی است از تحرکات سیاسی-رسانه‌ای نیروهای متفاوت و متمایزی که چه درون ایالات متحده و چه در سطح منطقه، مخالف کاهش تنش و فراتر از آن حل‌وفصل مسائل فی‌مابین ایران و آمریکا هستند و هریک به جهتی، علاقه دارند آرایش قوای کنونی خاورمیانه و نسبت بلوک‌های سه‌گانه عبری، عربی و ایرانی با آمریکا تداوم یابد و حتی در جهتی مخالف منافع و موقعیت ایران، رادیکال‌تر و ستیزه‌جویانه‌تر از وضع فعلی شود. هریک از این بلوک‌ها، البته زیربلوک‌ها و زیرمجموعه‌هایی دارند.
مثلاً در بلوک عبری، مخالفان نتانیاهو حضور دارند که تداوم و تقویت فضای جنگی پس از ۷اکتبر عملاً آنان را از رقابت جدی با هدف تغییر نخست‌وزیر کنونی اسرائیل باز داشته است و به‌رغم همه انتقادات و اعتراضات داخلی، موقعیت او را نسبت به ماه‌های پیش از ۷اکتبر تثبیت کرده است. در سطح عربی نیز، به‌رغم تصویر و تصور یکدستی که از کشورهای منطقه خلیج‌فارس در اذهان وجود دارد؛ نشانه‌هایی از رقابت‌ جدی برای رهبری و کسب جایگاه توسعه‌یافته‌ترین کشور جهان عرب، میان عربستان، امارات متحده عربی و قطر می‌توان دید. سه کشوری که سال‌هاست می‌کوشند از اقتصاد تک‌پایه انرژی‌محور فاصله بگیرند و امروز در حوزه‌های مختلف صنعت، ساخت‌وساز، حمل‌ونقل، رسانه و حتی ورزش و سریال در حال خودنمایی در بالاترین سطوح جهانی هستند. 
در بلوک ایرانی نیز، طبعاً شکاف‌ها و تعارضات میان تندروها و میانه‌روها بر سر نوع مواجهه با آمریکا که طی ۴۵سال گذشته همواره وجود داشته است، همچنان پابرجاست؛ گرچه به نظر می‌رسد در مقطع فعلی، اجماع و انسجام جدی‌تری در حوزه سیاست خارجی نسبت به ادوار قبل در بلوک قدرت ایران شکل گرفته است و نیروهای متفاوت و رقیب و به‌ویژه نهادهای قدرت، (دست‌کم تا امروز) تا حد قابل‌توجهی با سیاست‌ها و تصمیم کلی و کلان کشور همراهی و همگرایی نشان داده‌اند.

در این بلوک‌بندی سه‌گانه که در هر سه سطح فضایی ژلاتینی و سیال و شکننده دیده می‌شود؛ طبعاً لابی‌ها و فضاسازی‌ها برای تغییر مسیر و روند تحولات بازار داغی دارد. نیروهای حامی اسرائیل که دهه‌هاست از قوی‌ترین لابی‌ها چه در سطح کنگره و دولت و احزاب، چه در سطح اندیشکده‌ها و تصمیم‌سازان و چه در سطح رسانه‌های اصلی ایالات متحده برخوردارند. کشورهای عربی نیز با جلب سرمایه شرکت‌های بزرگ آمریکایی و اروپایی و همسویی نسبی با سیاست‌های نفتی آمریکا (که برای جمهوریخواهان و به‌ویژه ترامپ واجد جذابیت بالایی است) و نیز همکاری‌های نظامی و خریدهای تسلیحاتی، توانسته‌اند لابی‌ها و نیروهای موثری را در بخش‌های مختلف نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری ایالات‌متحده در جهت پیشبرد اهداف و منافع خود شکل دهند.

این درحالی است که ایران نه فقط لابی‌های موثری را درون ایالات متحده شکل نداده است، بلکه معدود استادان دانشگاه، سیاستمداران و کنشگران و دیپلمات‌های توانمند و موثر خود را به عناوینی همچون دوتابعیتی یا غیرخودی و نفوذی به حاشیه رانده است و حتی نیروهایی را که سعی کرده‌اند لابی کوچکی را در جهت کاهش تنش میان دو کشور شکل دهند، با نگاه تند امنیتی و حاشیه‌سازی‌های سیاسی و رسانه‌ای منفعل و غیرموثر ساخته‌اند و بدین‌ترتیب، عملاً فضای اپوزیسیون نیز همچون پوزیسیون، در سلطه طیف‌های رادیکال و مدعی و طلبکار درآمده است.

در چنین فضا و بستری است که هرگاه نشانه‌های جدی از تنش‌زدایی میان ایران و آمریکا رخ می‌نماید؛ احتمال آنکه اتفاقی بحران‌ساز از سوی مخالفان در هر یک از این سه بلوک حادث شود و یا درون ایالات متحده، روند تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها را متاثر سازد؛ بالاست. خبر منتشرشده دیروز آسوشیتدپرس نیز در شرایطی که مذاکرات ایران و آمریکا جدی‌تر از همیشه پیش می‌رود و درعین‌حال، ایران و قدرت اول جهان عرب (عربستان) پیام‌ها و تماس‌هایی در بالاترین سطح را شکل داده‌اند، واجد معنا و محتوایی است که آن را در سطحی بالاتر از یک اتفاق عادی می‌نشاند و اگر جامه عمل بپوشد، به‌معنای یک پیروزی بزرگ هم برای مخالفان مذاکرات ایران و آمریکاست و هم جریان‌ها و کشورهایی در منطقه که در پی تعارض و شکاف بلوک‌ ایرانی و عربی و گرایش بیشتر اعراب به سوی بلوک عبری هستند.

ضمن آنکه نباید رقابت‌های داخلی قطر و به‌ویژه امارات با عربستان را از نظر دور داشت؛ رقابتی که با هویتی و حیثیتی کردن مسئله پهنه آبی میان ایران و اعراب، راه تنش‌زدایی تهران-ریاض را نیز سنگلاخ می‌کند. این نیروهای مختلف تنش‌زدایی را با ادبیات بوش پسر پس از حملات ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ می‌توان مصداق «محور شرارت» خواند و درباره حضور و نفوذ آنان در مسیری که ترامپ در دولت دوم خود در پیش گرفته است، هشدار داد. انتشار چنین خبری درست در روزهایی که گزارش‌ها و تحلیل‌های رسانه‌ای از شکاف میان ترامپ و نتانیاهو بر سر سیاست آمریکا در قبال ایران و حتی یمن حکایت دارد و حتی برکناری مایک والتز، مشاور امنیت‌ملی ترامپ، به همسویی او با  نتانیاهو نسبت داده می‌شود؛ تامل‌برانگیزتر است و احتمال کندن چاهی پیش پای رئیس‌جمهور آمریکا در جریان سفر خاورمیانه‌ای او را تقویت می‌کند.

بروز چنین اتفاقی البته دور از ذهن نیست. به عبارت «محور شرارت» اشاره شد. عبارتی که پس از ۱۱سپتامبر از زبان بوش پسر جاری شد و در شرایطی که نوعی از فضای همدلی و سطحی از همراهی راهبردی میان ایران و آمریکا علیه طالبان شکل گرفته بود، کل فضا را به هم ریخت و نیروهای حامی اصلاح‌طلبی و تنش‌زدایی در ایران را نیز به حاشیه راند. اما ماجرای «محور شرارت» چه بود و چگونه شکل گرفت؟ بد نیست برای آگاهی از نقش و نفوذ لابی‌های مخالف تنش‌زدایی در مقاطع حساس و کلیدی میان ایران و آمریکا، به خاطرات جک استراو، وزیرخارجه وقت بریتانیا، بازگردیم و روایت او از آن روزها را بازخوانیم. 

در هفته‌های پس از یازدهم سپتامبر گزارش‌های محرمانه‌ای به آمریکا رسیده بود که از تلاش پیگیر تروریست‌ها برای تکرار فجایعی از آن دست حکایت داشت. اینجا پای سلاح بیولوژیک یا اتمی در میان بود و این حرف را کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی بوش می‌زد: «رئیس‌جمهور در گزارش سالانه ۲۰۰۲ خود این هدف را دنبال می‌کرد که به همه اعلام کند آمریکا قادر است از خود دفاع کند و در این راه از هیچ کاری دریغ ندارد. به همین خاطر و در همین جهت یکی از بحث‌برانگیزترین و [صادقانه بگویم] اغراق‌آمیزترین عبارات دوران ریاست‌جمهوری خود را بر زبان آورد. در آغاز از کره شمالی، ایران و عراق نام برد و دسترسی آنها را به سلاح‌های کشتار جمعی برای همه توضیح داد و بعد گفت که این کشورها و هم‌پیمانان ترویست‌شان محور شرارت هستند.»

رایس در ادامه خاطراتش از آن روزها این نکته را هم گفته که از میزان توجه رسانه‌های جهان به این عبارت «محورشرارت» هم خودش تعجب کرده بوده و هم بوش. آن‌جور که می‌گفتند این عبارت را موقع تنظیم متن سخنرانی یک تندنویس، آن هم بدون تاکید و نشانه‌گذاری خاصی نوشته بود و تازه بعدتر که مسئولان دفتر و پنتاگون آن را دیدند، هیچ کس اشاره خاصی به آن نکرد. اینکه چگونه این عبارت «محور شرارت» به متن سخنرانی بوش راه یافت هم یکی از رازها و ماجراهای سر به مهر ماند. اما در واقع چندان هم معمای غریبی نبود و به راحتی می‌شود ردش را گرفت.

در سال ۲۰۱۵ من با یکی از تندنویس‌های کاخ سفید به نام دیوید فرام گفت‌وگویی کردم (که در رادیو BBC هم پخش شد) و از او پرسیدم که ماجرا چه بوده که او هم گفت وقتی این متن را تایپ کرده انتظار داشته اصلاحاتی در آن انجام بدهند و متن طبق روال همیشه برگشت بخورد که نخورد.

فقط کاندولیزا رایس و بوش از درشت شدن آن عبارت دوکلمه‌ای غرق شگفتی نشدند: سخنرانی بوش مثل بمب توی تهران ترکید و کهنه‌محافظه‌کاران ناگاه نفسی کشیدند و از کنج سکوت درآمدند و دم گرفتند و بر حامیان ارتباط با آمریکا تاختند. ترکش این اتفاق به روشنفکران و نویسندگان ایران هم رسید. خاتمی و هم‌پیمانان سیاسی داخلش هم ضربه بدی از این اتفاق خوردند چون در ماجرای افغانستان آنها خطر کرده و همکاری نصفه و نیمه‌ای با آمریکا انجام دادند که البته پنهانی هم نبود و دلیل خشم محافظه‌کاران داخل کشور همین مسئله بود.

البته اصلاح‌طلبان هم به این سادگی جا خالی نکردند و از این طرف ۱۲۷ نماینده بیانیه‌ای را امضا کردند که هرگونه تنش داخلی در آن روزگار آب به آسیاب دشمن کشور می‌ریزد و آمریکایی‌ها را خوشحال می‌کند.

اما شکی نبود که تندروهای ایرانی از این سخنرانی بوش جان گرفتند و دیگر از میدان به در نمی‌رفتند. گفتمان سیاسی داخل ایران در سایه تهدید نظامی بوش علیه این کشور، رنگ عوض کرد و محافظه‌کاران میانه‌رو حالا به حق تندرو شده بودند و هرگونه خیال گفت‌وگو با آمریکا بر باد بود. خاتمی با حسن‌نیت تمام، فرصتی به آمریکا داده بود که رفتار خود را در برابر ایران تصحیح کنند اما آنها خودشان این بخت را سوزاندند.در سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) خاتمی برای دومین بار رئیس‌جمهور شده بود و این بار هم موفقیت‌اش چشمگیر بود: مردم ۸۰ درصد کل آرای خود را به صندوق او ریختند. اگرچه میزان مشارکت مردم از سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۶) کمتر بود اما همچنان با ۶۸ درصد حضور، بسی بالاتر از بسیاری از انتخابات عمومی بریتانیای خودمان قرار می‌گرفت. اگر خاتمی می‌توانست ایران را از این بن‌بست درآورد و با دنیا آشتی دهد و روابط با آمریکا رادوباره برقرار کند، بی‌شک مردم ایران هم میوه این آشتی با جهان را می‌چشیدند و دیگر اتفاقی مثل احمدی‌نژاد در سیاست ایران نمی‌افتاد.

حالا پرسش این است که آن سخنرانی ناصواب «محورشرارت» بوش تا چه حد توانست رشته‌های خاتمی را پنبه کند؟ بسیاری آغاز پس خوردن اصلاح‌طلبان ایران را از همان نطق ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ بوش می‌دانند اما دیپلمات‌های بریتانیایی حاضر در ایران نظر دیگری دارند. یک دیپلمات باسابقه این کشور که در همان زمان در تهران بوده می‌گوید که از مدتی پس از آن سخنرانی، خاتمی دیگر ناامید شده بود.

پیشتر از آن تندروها و محافظه‌کاران ایرانی جای خود را محکم کرده بودند و تنها مترصد فرصتی و اشتباهی دیگر از خاتمی بودند و البته که می‌دانستند که در انتخابات سال ۲۰۰۵ دیگر خبری از او نخواهد بود. بسیاری این نکته را هم در میان می‌آورند که سخنرانی بوش بار دیگر مهر تاییدی بود بر انگاره‌های قدیمی مردم ایران و شکل‌گیری همان کلیشه‌های اندیشه‌ای کهن و همین هر گونه تلاش برای برقراری ارتباط با دنیای خارج را دشوارتر هم کرد.

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.