گروه سیاسی خبرگزاری مهر – محمدصادق دانشجو: نشست اخیر در مصر با حضور دونالد ترامپ برای پایان دادن به منازعه اسرائیل و فلسطین، همراه با انتشار عکسی از ترامپ و نتانیاهو در حساب کاربری کاخ سفید در توئیتر با عنوان «صلح از طریق قدرت»، پیامی که گویای رویکرد تازه واشنگتن در قبال بحرانهای جهانی بود. ترامپ تلاش دارد چهرهای جدید از آمریکا به نمایش بگذارد. این تحول نشان میدهد ایالات متحده همزمان با مداخله مستقیم و غیرمستقیم نظامی، اکنون ارائهکننده طرحهای صلحی است که پشتوانه آن اعمال فشار حداکثری است؛
انگیزههای ترامپ: جایزه نوبل و تاریخ سازی
دونالد ترامپ بهصراحت جاهطلبی خود را برای ثبت یک میراث تاریخیِ صلحآفرین اعلام کرده است. وی بارها گفته که خود را شایسته دریافت جایزه صلح نوبل میداند، چرا که از دیدگاه او دولتش توانسته چندین منازعه طولانیمدت را حلوفصل کند. ترامپ مدعی است که نقش او در پایان دادن به مناقشات به قدری بوده که «لیاقت دریافت نوبل» را داشته است. او حتی با افتخار میگوید تلاشهایش برای «نجات جان میلیونها انسان» بوده و نه صرفاً کسب یک جایزه؛ به گفته خودش: «من این کارها را برای نوبل نکردم، برای نجات جانها انجام دادم». با این حال، شاهدیم که خود ترامپ و حامیانش با جدیت در پی خلق روایتی تاریخی از او به عنوان رئیسجمهور صلحساز آمریکا هستند.
دکترین «صلح از طریق قدرت»
شعار «Peace Through Strength» یا همان «صلح از طریق قدرت» که بار دیگر به شعار رسمی کاخ سفید بدل شده، ریشه در دکترین واقعگرایانهای دارد که میگوید نمایش قدرت و آمادگی برای اقدام قهرآمیز میتواند صلح را تحمیل کند. ترامپ با اقتباس از این مفهوم، سیاست خارجی آمریکا را به سمتی برده که تهدید نظامی و فشار اقتصادی همواره بالای سر طرفهای درگیر باشد تا به خواستههای واشنگتن تن دهند.
یک نمونه نمادین، تصمیم دولت ترامپ برای تغییر نام وزارت دفاع آمریکا به وزارت جنگ است؛ اقدامی که در سپتامبر ۲۰۲۵ با دستور اجرایی وی انجام شد. ترامپ معتقد است نام «دفاع» بیش از حد منفعلانه است و آمریکا باید صریحتر بر روحیه جنگجویان خود تأکید کند. به گفته او، «دفاع بیش از حد حالت تدافعی دارد. ما میخواهیم دفاع کنیم، اما اگر لازم شد حالت تهاجمی هم داشته باشیم. هرچند منتقدان این حرکت را نمایشی پرهزینه و بیهوده دانستند، اما پیام سیاسی آن روشن بود: آمریکا آمادهٔ کاربرد زور است و این آمادگی را بیپرده اعلام میکند. یکی از سناتورهای دموکرات در واکنش گفت ترامپ ترجیح میدهد «از ارتش برای امتیازگیری سیاسی استفاده کند تا تقویت واقعی امنیت ملی».
«صلح از طریق قدرت» ترکیبی است از تهدید باورپذیر و پیشنهاد صلح. دولت ترامپ میخواهد چنین القا کند که حضور نظامی آمریکا در اقصی نقاط جهان و مداخله در بحرانها نه از سر سلطهجویی، بلکه برای تأمین صلح و امنیت بینالمللی است. ترامپ میکوشد روایت قدیمی که «آمریکا در امور کشورها دخالت و در خاک آنها پایگاهسازی میکند» را تغییر داده و جای آن این روایت را بنشاند که «آمریکا برای صلح جهانی تلاش میکند و دخالتهایش خیرخواهانه و مشروع و حتی برای صلح جهانی لازم است». در واقع، چنانکه مشهود است، هر کجا بحرانی اوج میگیرد، دولت ترامپ خود را میانجی قدرتمندی نشان میدهد که یا با زبان خوش یا با اعمال فشار آن بحران را خاتمه میدهد. او مداخله نظامی مستقیم را آخرین اهرم فشار نگه میدارد و همزمان از تحریمهای اقتصادی، تعرفههای تجاری و انزوا به عنوان ابزارهای وادارسازی استفاده میکند تا طرفهای درگیر را به پای میز معامله بیاورد.
پرونده ایران: از مذاکره غیر مستقیم تا حمله پیشدستانه
رویکرد ترامپ در برابر ایران نمونه بارز استراتژی صلح از طریق قدرت است. در ماههای آغازین دور دوم ریاستجمهوری، گزارشهایی از تلاش برای گشایش باب مذاکرات غیرمستقیم با تهران به میان آمد. دولت ترامپ که در دور اول از توافق هستهای خارج شده و کارزار «فشار حداکثری» را پیش برده بود، این بار ظاهراً میخواست بخت خود را در معاملهای جدید با ایران بیازماید. اما تهران حاضر نشد از خطوط قرمز خود عقبنشینی کند. نتیجه، تغییری ناگهانی در رویکرد کاخ سفید بود: گزینه نظامی از روی میز به عمل درآمد. با چراغ سبز ترامپ، اسرائیل حملاتی را علیه برنامه هستهای ایران تدارک دید و خود آمریکا نیز مستقیماً وارد عمل شد. در تیر ماه سال جاری، سه مرکز حساس هستهای ایران (اصفهان، نطنز و فردو) آماج بمبارانهای سهمگین آمریکا قرار گرفتند. ساعاتی پس از این حمله هماهنگ، ترامپ در نطقی تلویزیونی با لحنی پیروزمندانه اعلام کرد که برنامه هستهای ایران بهطور کامل ویران شده و ایران دیگر تهدیدی برای منطقه نیست. او ادعا کرد توان هستهای تهران به طور اساسی نابود گردیده است. به عبارت دیگر، ترامپ نتیجه این حمله پیشدستانه را برقراری صلح از طریق حذف تهدید جلوه داد و حتی از ایران خواست با اسرائیل صلح کند.
جنگ هند و پاکستان: صلح اجباری با اهرم اقتصادی
یکی دیگر از عرصههایی که ترامپ خود را منجی صلح معرفی میکند، شبهقاره هند و پاکستان است. چند ماه پیش، تنشها بین دهلینو و اسلامآباد به درگیری نظامی انجامید و دو قدرت هستهای چند روز در مرزها دست به حملات متقابل (از جمله با پهپاد و موشک) زدند. ترامپ مدعی است که شخصاً این جنگ را ظرف ۲۴ ساعت متوقف کرده است. وی در اظهاراتی شگفتآور گفت به سران دهلینو و اسلامآباد اولتیماتوم داده که اگر جنگ را متوقف نکنند، آمریکا تعرفههای ۱۰۰ تا ۲۰۰ درصدی بر کالاهایشان وضع خواهد کرد. به ادعای ترامپ، همین تهدید اقتصادی کافی بود تا دو طرف فوراً آتشبس کنند. او گفت: «اگر من تعرفه نمیگذاشتم، هرگز آن جنگ فیصله پیدا نمیکرد».
این روایت البته با تردیدهایی روبهرو شد. دولت هند قاطعانه نقش میانجیگرایانه آمریکا را انکار کرده و تأکید دارد آتشبس در عملیات نظامی سندورصرفاً پس از مذاکرات مستقیم میان فرماندهان ارتش هند و پاکستان حاصل شده است. دهلینو رسماً اعلام کرد هیچ کشور ثالثی هند را وادار به توقف درگیری نکرده و تصمیم آتشبس نتیجه توافق دوجانبه بوده است. با این وجود، پاکستان از روایت ترامپ استقبال کرد. شهباز شریف، نخستوزیر پاکستان، در اجلاس صلح غزه در مصر علناً ترامپ را ستود و او را «مرد صلح» نامید. شریف پا را فراتر گذاشته و ادعای ترامپ درباره میانجیگری میان هند و پاکستان را تأیید کرد و گفت رئیسجمهور آمریکا از وقوع یک جنگ اتمی جلوگیری کرد. او حتی اعلام کرد که پاکستان رسماً نامزدی ترامپ برای جایزه نوبل صلح را ثبت کرده است. بدینترتیب، ترامپ توانست تأیید یکی از طرفهای درگیر را به رخ بکشد و خود را عامل صلحی سریع و قاطع معرفی کند، حتی اگر طرف دیگر این میانجیگری را قبول نداشته باشد. پیام او روشن بود: آمریکا آماده است با فشار اقتصادی و سیاسی، حتی جنگ بین قدرتهای اتمی را هم متوقف کند و این کار را نه برای منفعت خود، بلکه برای صلح جهانی انجام میدهد (ادعایی که البته همه را قانع نکرده است).
صلح خاورمیانه: اجلاس شرمالشیخ و آزمون بزرگ ترامپ
مناقشه خونین اسرائیل و فلسطین به اصلیترین صحنه نمایش رویکرد ترامپ تبدیل شد. درگیری میان اسرائیل و حماس که از اکتبر ۲۰۲۳ شدت گرفته بود، دو سال بعد با تلفات سنگین غیرنظامیان در غزه و بنبست سیاسی ادامه داشت. ترامپ از آغاز دور دوم خود، دولت بایدن را متهم میکرد که با «ضعف» خود موجب وقوع این جنگ شده و مدعی بود اگر او رئیسجمهور میبود، چنین بحرانی رخ نمیداد. اکنون او فرصت داشت تا خود را ناجی این منازعه معرفی کند. کاخ سفید با همکاری مصر زمینه برگزاری اجلاس صلح غزه در شرمالشیخ را فراهم کرد که در آن سران نزدیک به ۳۶ کشور از جمله رهبران منطقهای و قدرتهای جهانی حضور داشتند. ترامپ و عبدالفتاح السیسی رئیسجمهور مصر بهطور مشترک ریاست این نشست را برعهده گرفتند. پیش از این اجلاس، با وساطت تیم ترامپ، توافقی برای آتشبس موقت و تبادل گروگانها بین اسرائیل و حماس حاصل شده بود. کاخ سفید این طرح را ابتکار ترامپ معرفی کرد و آن را گامی نخست برای پایان جنگ خواند. در چارچوب فاز اول این طرح، حماس متعهد به آزادسازی همه ۴۸ گروگان باقیمانده ظرف ۷۲ ساعت شد و در مقابل، ارتش اسرائیل قبول کرد موقتاً از غزه عقبنشینی کند. این توافق اولیه که با استقبال محتاطانه بینالمللی روبهرو شد، زمینه را برای نشست شرمالشیخ مهیا کرد.
در اجلاس مصر، ترامپ کوشید ائتلافی جهانی برای بازسازی غزه و تضمین امنیت اسرائیل شکل دهد. سران کشورهایی چون ترکیه، قطر، اردن و حتی برخی قدرتهای اروپایی حضور داشتند. ترامپ در پایان نشست، همراه با السیسی، رئیسجمهور ترکیه (اردوغان) و امیر قطر سندی را امضا کرد که به گفته او «مبنای آینده غزه» خواهد بود. هرچند متن این سند علنی نشد، ترامپ مدعی شد که اسرائیل و جهان عرب طرح او را پذیرفتهاند. او در بازگشت به اسرائیل در سخنرانی خود در کنست (پارلمان اسرائیل) اعلام کرد: «این جنگ طولانی و دشوار اکنون پایان یافته است». ترامپ همچنین وعده داد که کشورهای عربی را به عادیسازی روابط با اسرائیل ترغیب خواهد کرد تا صلحی پایدار در منطقه برقرار شود.
بازگرداندن هژمونی آمریکا در برابر نظم نوین
مجموع اقدامات و موضعگیریهای ترامپ در این یکسال، در نگاهی کلانتر، همگی در راستای بازگرداندن هژمونی پیشین آمریکا ارزیابی میشوند. ترامپ بر این باور است که دوران افول نفوذ آمریکا – که به زعم او در زمان دولت بایدن شدت گرفت – باید پایان یابد و واشنگتن دوباره مرکز ثقل تصمیمات جهانی شود. از اعمال تعرفههای تنبیهی بر قدرتهای اقتصادی گرفته تا ورود فعال در منازعات دور و نزدیک، همه نشان از تلاش ترامپ دارد تا بگوید: آمریکا هنوز حرف اول را در جهان میزند. این پیام به ویژه خطاب به چین است که بسیاری آن را قدرت در حال عروج و مدعی رهبری نظم نوین جهانی میدانند. ترامپ با احیای سیاست America First و به رخ کشیدن قدرت سختافزاری و مالی آمریکا، به طور ضمنی نظریهپردازان چینی را مخاطب قرار داده که تصور میکنند قرن ۲۱ آسیا-محور خواهد بود. در همین راستا، ترامپ بسیاری از تغییرات دوره بایدن را نیز معکوس کرده است. برای مثال، او دستور بایدن برای تغییر نام پایگاههای نظامی مرتبط با دوران کنفدراسیون را لغو کرد و تاکید نمود که تاریخ و میراث آمریکایی نباید تسلیم جریانهای سیاسی روز شود. این رویکرد داخلی مکمل سیاست خارجی اوست: نمایش اقتدار و اعتمادبهنفس آمریکایی در داخل و خارج.
البته این تلاشها بیش از آنکه راهبردی پایدار باشد، تبلیغاتی و شخصی است. ترامپ بیشتر در پی آن است که خود را قهرمان صلح نشان دهد و از این رهگذر هم در داخل امتیاز انتخاباتی بگیرد و هم در تاریخ نامی ماندگار برای خویش دستوپا کند. تغییر نام وزارت دفاع به جنگ، ملاقات نمایشی با پوتین در آلاسکا، اولتیماتوم تعرفهای به هند و پاکستان، و حتی دستپاچگی برای کسب اعتبارات صلح خاورمیانه – همه را میتوان در این چارچوب تحلیل کرد. به عقیده ناظران منتقد، آمریکا تحت رهبری ترامپ همچنان همان سیاست مداخلهجویانه را دنبال میکند، با این تفاوت که اکنون آن را در زرورق «تأمین صلح» میپیچد تا مشروعیتی جدید برای آن دست و پا کند. از دید آنان، ترامپ صرفاً لفاظی را تغییر داده وگرنه ماهیت اقدامات (حمله نظامی، تحریم اقتصادی، فشار سیاسی بر دولتهای مستقل) تغییری نکرده است.
جمعبندی: قهرمان صلح یا مداخلهجوی قدرتطلب؟
آنچه ترامپ «دورنمای صلح و آرامش جهانی» مینامد، به گفته خودش فقط از طریق اعمال قدرت محقق میشود. دور دوم ریاستجمهوری او عرصه آزمون این نظریه است. ترامپ موفق شده با ترکیبی از تهدید و تطمیع، چندین منازعه را مهار کند یا دستکم خود را میانجی حل آنها جلوه دهد. آتشبس غزه و آزادی گروگانها، توقف درگیری هند-پاکستان و جلوگیری از تشدید آن، مذاکرات با ایران (هرچند ناکام)، تلاش برای صلح اوکراین – همه اینها کارنامهای است که او به دنیا عرضه میکند تا بگوید آمریکا بازگشته است و نظم را به جهان بازمیگرداند. ترامپ حتی پیشنهاد کرده در صورت رفع تهدیدها، حاضر است دست دوستی به سوی دشمنان قدیمی دراز کند؛ چنانکه پس از نابودی مراکز هستهای ایران، در سخنرانی کنست تاکید کرد حتی برای تهران درهای صلح باز است.
اما در پس این نمایش پرزرقوبرق، پرسشهای جدی باقی است. آیا صلحی که با سایه بمبافکن و تحریم به دست آید، پایدار و عادلانه خواهد بود؟ آیا میتوان زور را به جای مشروعیت بینالمللی نشاند و انتظار داشت کشورها حقیقتاً احساس امنیت و صلح کنند؟ ماجرای دوحه یادآور شد که استفاده بیش از حد از زور میتواند اثر معکوس داشته باشد و حتی نزدیکترین شرکا را دلزده کند. همچنین، بحران اوکراین نشان داد که همه مسائل را نمیتوان با معامله و نمایش قدرت شخصی حل کرد؛ برخی جنگها ریشههای عمیقتری دارند که با یک نشست و یک تهدید پایان نمیپذیرند. از سوی دیگر چشمپوشی ترامپ بر رفتارهای متحدان سرسخت خود نتانیاهو، این انتقاد را برانگیخته که حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک در دکترین جدید آمریکا کمرنگ شده و منفعت طلبی صرف جای آن را گرفته است.
در نهایت، ترامپ معتقد است صلح هنگامی برقرار میشود که دشمنان از قدرت شما بترسند. او این درس را با انگیزه شخصی کسب افتخار درهمآمیخته و نتیجه چیزی شده که دیدیم: «آمریکا هرجا بتواند با زور بازو صلح میآفریند و هرجا لازم باشد با لبخند و دستکش مخملی. آیا این مدل در بلندمدت موفق خواهد بود یا دنیا را به سمت رویاروییهای تازه سوق خواهد داد؟ پاسخ این سوال هنوز روشن نیست. آنچه قطعی است اینکه ایالات متحده در عصر ترامپ، برای حفظ جایگاه برتر خود، دست به قماری بزرگ زده است؛ قماری که در آن صلح و قدرت دو روی یک سکه معرفی میشوند. تنها گذر زمان نشان خواهد داد که این سکه در میدان واقعی سیاست جهانی به نفع صلح فرود میرود یا قدرت.